سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«خداوند کسی را که نافرمانی اش کند، دوست نمی دارد» . آن گاه حضرت این شعر را برخواند : خدا را می کنی و باز اظهار دوستی او را می نمایی ؟! [محمّد ابی عمیر - کسی که خود از امام صادق علیه السلام شنیده بود برایم نقل کرد که ایشان می فرمود]

دایره حیرت
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: ما پنج شنبه 84 دی 22 ساعت 12:48 صبح

قبل تر ها که کوچکتر بودم و احساس می کردم به خدا نزدیک ترم !! یادم می آید خیابان شمس آبادی اصفهان  دهه اول محرم هر سال صبح ها در محل ستاد لشگر هشت نجف خیمه عزای آقا امام حسین (ع) بر پا بود.در ایام تاسوعا و عاشورا تمام هیئت های اصفهان می آمدند و عزاداری می کردند.
حاج احمد کاظمی که فرمانده لشگر بود دم در ورودی , سر پا میایستاد...ساده و بی ریا اشک می ریخت و با احترام و ادب خاص به عزاداران مولایش خوش آمد می گفت...یادم می آید همان روزها بود که مجذوبش شده بودم.
یادم است وقتی هیئت رزمندگان اسلام اصفهان می آمدند شور و حال عجیبی پیدا می کرد...گوییا تمام دوستان شهیدش با او عزاداری می کردند(حاجی من همش داشتم بهت نگاه می کردم...حواست بود؟ نه نبود...حواست جای دیگه بود...مگه نه؟خوش بحال دلت حاجی...واسه من هم دعا می کردی ؟)
حاج احمد را تمام بیرق های سیاه وسبز و قرمز یا حسین و یا زهرا و یا ابوالفضل هیات های اصفهان , تمام علم ها , زنجیر ها , تمام پیر غلامان و ذاکران و تمام دل های شکسته می شناختندو بر اخلاصش گواهی خواهند داد ...بعدتر ها که من هم اندکی بزرگتر شدم و کمی دورتر؟؟ و اندکی شرمنده!!از اصفهان به ارومیه رفت . وقتی فرمانده قرارگاه حمزه شد آرامش و امنیت از دست رفته را به منطقه غرب و شمال غرب بر گرداند... خودش هم عجیب آرام بود(الا به ذکر الله تطمئن القلوب...)...در قرارگاه حمزه مراسم دهه اول محرم برپا کرد...بعد تر ها که من باز هم بزرگتر شدم و شاید باز هم دورتر؟؟و اندکی شرمنده تر !!حاجی از ارومیه به تهران آمد ...در تهران هم حسینیه حضرت زهرا و هیئت متوصلین به حضرت ولی عصر بر پا کرد ....(عجب معاشقه ای داشتی با ائمه)....از نیروی هوایی به زمینی منتقل شد...با اینکه زمینی بود اما چه زیبا تو را به آسمان برد...همان روز معارفه ات خوب می دانستی که خواهی رفت...و ما را داغدار خواهی ساخت ...بهتر است سخن کوتاه کنم... در وصفت همین بس که رهبرت گفت حیف است در بستر جان دهی...شهادت حق توست...
یا علی                                                 
                                                          

                                                                                                
پ.ن.
1.حاجی تبریک
2.حجکم مقبول
3.عرفه ات قبول
4.قربانی ات ...
5.یه تشکر بهت بدهکار بودم وقت نشد...
6.و هزار تا عذر خواهی که فعلا بماند ...به گمانم هنوز باید بزرگ شوم


پ.ن. از اون لحاظ
1.دراین وبلاگ سه نفر می نویسند...
2.این خط بالا محض اطلاع عرض شد
3.یا علی


نظرات شما ()

نویسنده: ما سه شنبه 84 دی 20 ساعت 12:0 صبح

اللهم اجعل غنای فی نفسی , والیقین فی قلبی , والاخلاص فی عملی  ,والنور فی بصری ,  والبصیره فی دینی ...
امشب دلم صحرای عرفات می خواهد...دلم می خواهد مدام سعی کنم...دلم مدینه می خواهد...دلم کربلا می خواهد...دلم آقایم را می خواهد...دلم می خواهد تا صبح بگویم السلام علیک یا اباعبدالله...دلم گوشه ای دنج می خواهد...این دل همین است...خودت مقصری ...خودت ساختیش...باید یادش می دادی که کم بخواهد...باید کم توقعش می ساختی...این دل زیاد می خواهد تو جدی نگیر(اما دلم می خواهد همه شان را جدی بگیری...)
(می گیری ?)
دلم تنگ است...هر کس نداند تو که می دانی... به دادم برس یا الله


پ . ن .
1.رهبرم امروز عجب پیامی برا حاجیا داد...کاش ما هم حاجی بودیم...حاجی شویم...
2. شهادت سردار کاظمی و یارانشون روتسلیت می گم  ...
3.یا علی

                                                                      


نظرات شما ()

نویسنده: ما دوشنبه 84 دی 19 ساعت 3:51 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم
چندی پیش با دوستی بحثی داشتیم .نتیجه به آن جا رسید که در بینش اسلامی و در کل ساختار مبتنی بر وحی ,سازندگی فردی فدای برخی اصلاحات اجتماعی نمی شود و اینکه فردیت هر فرد در این نظام مبتنی بر وحی ,هرگز فدای امر دیگری نمی شود و آنچه که موکد است انسان و به کمال رسیدن او می باشد و هرچیز دیگری از آن جهت مورد توجه و عنایت قرار می گیرد که در راستای همین هدف یعنی ساختن شخصیت انسان و رسیدن او به هدف نهایی که همانا شایستگی لازم برای تقرب به خداست باشد.با عنایت به این نتیجه ذهنمان نا خداگاه به سمت فرد گرایی و به تناسب آن جامعه گرایی سوق داده شد .بحثش بسیار مفصل است وعقل ناقص و این لکنت مادر زاد من اجازه سخن گفتن در این باره را نمی دهد.اما با اندک مطالعه ام مختصرا توضیحاتی در این دو باب عرض می کنم:
برخی ,مکاتب بشری و اندیشه های اجتماعی وخصوصااقتصادی را به همین دو دسته تقسیم می کنند:فرد گرایی و جامعه گرایی از دید فردگرایان انسان برترین پایگاه را دارد و نظامات و قوانین اجتماعی نباید حریم استقلال فرد را در هم بشکنند.فرد گرایان به خصوصیات فردی و استعدادهای درونی و جسمانی فرد اهمیت زیادی میدهند.برای فرد اهمیت و اصالت زیادی قایل می شوند در حالیکه چنین اصالتی را برای جمع نمی پذیرند.به طور کلی فرد گرایان فعل و انفعالاتی  که در میان انسان ها صورت می گیرد را امری غیر واقعی نمی دانند لکن آن ها را قائم بر خود انسان ها و از آثار آنان می شمارندو جامعه را که نتیجه تجمع افراد انسانی و همچنین ارتباطات موجود در بین انهاست را یک واحد حقیقی نمی دانند.در مقابل جامعه گرایان اصالت را به جای فرد به جامعه می دهند و راه هدایت و نجات را اصلاح جامعه می دانند ومعتقدند آنچه مهم است حرکت های اجتماعیست و قصد در برپایی دنیایی عادلانه از طریق حق مالکیت جمعی و تاسیس نهاد های اقتصادی و سیاسی برای این هدف و دادن فرصت های مساوی به افراد دارند.
وقتی مکاتب و فلسفه های این دو نظریه را همچون مارکسیسم ,اگزستانسیالیسم , پراگماتیسم ودورکهیم و ...را مرور می کنم به نتیجه واحدی می رسم و اون هم دیدن انواع تناقضات و در آخر هم شکست اون مکاتب و شاید علتش اینه که سردمداران این مکاتب هنوزخود را نشناختند...
اخیرا هم که شنیده شده که نظریه علمی آن است که زود تر باطل شود و هیچ کس حق ندارد حرف قطعی بزند(به صحت این جمله مشکوکم).
بحثی ست به عنوان اصل اصالت تخصص که در آن حرف آخر را متخصص در رشته می زند.اگه تلویزیونتان خراب شود چه می کنید؟می بریدش پیش دکتر یا دامپزشک یا اینکه می دهید دست تعمیر کار متخصصش ؟.عقل سلیم ایجاب می کند هر چیزی رو باید به دست کسی سپرد که یا خودش سازندش باشه یا اینکه براجزای اون واقف باشه.تلویزیون فقط یک مثال بود .چطور حاضر می شویم خودمان رو بدهیم دست افرادی که نه سازنده اند و نه واقف بر احوالاتمون..مگه خودش نمی گه الله خالق کل شئ ...
هو الذی یصور لکم فی الارحام ...
الذی خلق فسوی ...
والذی قدر فهدی ...
و...
اما پیرامون بحث اولیه اگر به قران و احادیث رجوع شود هم در مورد فرد و هم جامعه سخن گفته شده است.عده ای می گویند اسلام فرد گرا و عده ای هم می گویند جامعه گراست ولی با یک دید کلی می توان این را گفت که به اعتقاد اسلام نه فرد باید فدای جامعه شود و نه جامعه فدای فرد بلکه با ایجاد رابطه ای عقلانی بین این دو, فرد می تواند در متن جامعه به کمال مطلوب برسد.
یا علی                                 

                                                                                          


نظرات شما ()

نویسنده: ما دوشنبه 84 دی 5 ساعت 12:9 صبح


داستان از میوه ممنوعه آغاز گشت...از همان آن که دیگر آسمان او رانخواست...آن زمان که سیب بهانه ای شد...از همان آن که به زمین رانده شد...به دار بلا...عجب عجیب می نمود این زمین...زمین حیرانش کرده بود...او گم شده بود...آنقدر گم شد تا گم شدن را هم گم کرد...دلش شکست...دلش مدام می شکست...از همان ابتدا دلش درد داشت...دردی به وسعت گم شدن هایش...در خیالاتش گم شد...در شک و تردید هایش هم گم شد...از گم شدن هایش حیران ماند...هر روز بر حیرتش افزوده گشت ... دایره ای ساخت از حیرتش...مدام بر شعاعش افزود...و حال بعد این همه سال...او در دایره حیرتش هم گم شد...خسته است ...دلش کنجی می خواهد...دایره اش کنج ندارد...می خواهد پیدا شود...
بسم الله
دایره حیرت


 


نظرات شما ()


فهرست
6149 :مجموع بازدیدها
0 :بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب
یــــاهـو
لوگوی خودم
دایره حیرت
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان
لینک دوستان
آوای آشنا

بایگانی نوشته ها
اشتراک